Friday, June 15, 2012

من پیرلو رو هم دوست خواهم داشت!

امروز داشتم فوتبال می دیدم، خیلی وقته تلویزیون ندیدم، فوتبال ندیدم و اینجوری دنبال نکردم، خلاصه برای فراموشی چیز خوبی ست. بازی بین ایتالیا و کرواسی بود.
از قدیم الایام ایتالیا و انگلستان تیم های مورد علاقه ام بودن و کلا با این دو "تیم" حال می کردم. حالا اما هر دو تیم دیگه خیلی دست و بالشان خالیه و کم طرفدارن اما من هنوز یه نگاه قدیمی به هر دو بخاطر علاقه دارم. بهترین و معروفترین بازیکن ایتالیا در کنار بوفون دروازه بان، آندرا پیرلو هافبک تیمه. نمیدونم چرا اصلا از این بازیکن خوشم نمیاد، اصلا چشم دیدنش رو ندارم، نمیتونم تحملش کنم و سخته درکش برام. نکته جالب این بود که تیم کرواسی هم از منفور تیم ها در نظر من بوده در تاریخ!
دقیقا چیزی که ذهنمو به خودش مشغول کرد ماهیت این موضوع بود، برام سوال پیش اومد که چرا من باید از یک بازیکن فوتبال بدم بیاد، واقعا دلیل این بدبینی ها چیه. و سوال اساسی اینکه آیا من میتونم دیدگاهمو عوض کنم؟ دقیقا، یعنی بشینم و بعنوان مثال این شخص رو دنبال کنم، بازی هاش رو ببینم، از حواشی دور و برش خبردار شم، بیوگرافیشو بخونم. اینکه درکل ما بتونیم خودمون نظر خودمونو عوض کنیم.
در این پروژه دو موضوع پیش میاد:
اول اینکه این خودمون باشیم که بخواهیم نظر خودمون رو عوض کنیم، یعنی آگاهانه تصمیم بگیریم نسبت به موضوعی تغییر ایجاد کنیم. در این مورد بهتره بگم این ناخوشی ها -درمن بطور مثال- به دلیل ندانستن هاست که بوجود میاد. یعنی من با جهلم نسبت به موضوعی از اون بدم میاد، ازش دوری میکنم و کلا ردش میکنم. اما بعدا که میفهممش درکش میکنم و به دید اشتباهم پی میبرم. در این مورد بارها با دید سطحی و فقط صورت پیش داوری هایی نسبت به افراد انجام دادم و بعد از آشنایی با همون شخص بوده که به اشتباهم پی بردم.
دومین حالت که چسبیده به قسمت بالایی ست اینه که بصورت ناخودآگاه یا بوسیله شخص دیگه ای این کار انجام نمیشه، یعنی میتونست اینطور باشه که من یک سری اطلاعات از دیگران یا جایی مثل تلویزیون یا روزنامه دریافت کنم و آروم آروم طرز فکرم تغییر کنه. خوبی این حالت در آگاهانه تغییر یافتن بوسیله خودمه!
واقعا با توجه به موضوع بالا به این موضوع که چرا باید در وجودمون جایی رو برای ناراحتی ها، علی الخصوص کینه ها، شاید هم عقده ها و درد هامون حتی باز کنیم؟
این روند رو کاملا میشه بصورت امری ارادی قابل کنترل کرد، حتی در وخیم ترین موارد میشه از حربه فراموشی استفاده کرد که دیگه دغدغه فکری منفی ای نداشته باشم.
حالا اینکه من سعی کنم آندرا پیرلو رو هم دوست داشته باشم، از بازیش لذت ببرم و دیگه ناراحتی از حضورش نداشته باشم. البته این بحثم شاید پیش بیاد که من زیادی موضوع رو بزرگش کردم و دوست داشتن و نداشتن کاملا امری عادی و نه چندان حادِّ! اما با نگاهی معمولی به جامعه امروزمون، به تعاملات روزمره مون، به طرز فکر و عملکرد مردممون میبینیم که این حالت خیلی بیشتر بسط پیدا میکنه و واقعا به درجه حاد میرسه. می بینیم که شخص هیچ شناختی نسبت به فرد مورد بحث نداره یا مثلا حزب مورد نظر رو نمیشناسه یا عقیده رو درک نکرده اما به شدت اون رو نفی میکنه، اون رو رد میکنه! با توجه به اینکه هیچ مطالعه ای نداره، هیچ شناختی نداره، هیچ پیش زمینه فکری ای وجود نداره اما خود رو ملزم به باز خورد در قبال موضوع طرح شده میدونه!
سوال هایی که پیش میاد:
  • دلیل اینکه فرد خود رو محق میدونه که هرگونه اظهار نظر انجام بده چیه؟
  • دلیل طرفداری های جانب دارانه درعین بی اطلاعی چیه؟
  • چقدر تسلط بر خودمون داریم که بتونیم در وهله اول خودمون رو کنترل کنیم؟
  • چطوربه احساساتمون منطق بیاموزیم؟

No comments:

Post a Comment