Thursday, October 4, 2012

قفسی بنام آزادی

آدمی هستم که به جزئیات بسیار اهمیت میدم، برام چیزهای کوچیک خیلی مهم هستند بعضی وقتها بیشتر از قسمتهای بزرگ و اصلی حتی!
تا حدودی این رو یک مشکل روانی یا حالتی عادت گونه میبینم. برام جالبه که هیچوقت هم از نظر دیگران دیده نمیشن این موارد نازک و ریز، درصورتی که برای من خیلی لذتبخشه پرداختن بهشون.
بزرگترین چیز کوچیکی که بهش میپردازم این وبلاگه! تا الآن 52تا پست گذاشتم اما تعداد کسایی که فقط میدونن من وبلاگ دارم شاید هنوز دو رقمی هم نشده باشن. میشه گفت که شاید برای دل خودم می نویسم و صرف نوشتن دلیل اصلی این نوشتن باشه یا همچین چیزهایی اما خب تا حدود بسیار زیادی هم برای به اشتراک گذاریه که می نویسم و این رو نمیشه انکار کرد...
اما باز هم من عدم اعتماد به نفس در نشون دادن خود رو یکی از دلایل بی صداتر بودنم میدونم، اینکه همیشه دلم خواسته کسی باشه تا کار معرفی من رو انجام بده هم دلیل محکمی میتونه باشه که البته الآن چندسالی هست که به جدیت در حال رفع این موضوعم، بله!
مثلا در این وبلاگ، نوع نگارشم، یا تعداد Label ها یا تعداد مرغ هایی که اون بالا در حال پرواز هستند یا تغییراتی که در شکل اصلی وبلاگ ایجاد کردم هم ازین دست ریزه کاری ها هستن. یا مثلا این قسمت آخر اغلب پست ها که "آهنگ پس زمینه" هست رو که خودم بوجود آوردم و فکر خودم بود. این فکر خودم بود که موسیقی ای بعنوان همراه و شکل دهنده حس و حال اون لحظه ات که داری اون متن رو درج میکنی اضافه بشه، اکثر مواقع اینطوره که موسیقی ای هست، حسی شکل میگیره و بعد چیزی نوشته میشه یا مطلب یا موضوعی پست میشه. تا حالا توو وبلاگ دیگه ای این رو ندیدم و خب خوشحال بابت ثبت این خلاقیت بنام خودم. عادتم برای معرفی صاحب عکس، نوشته یا شعر و تاکیدم بر اینکه وقتی چیزی زیرش نمینویسم از دو حالت خارج نیست: یا نمیدونم مال کیه یا مال خودمه که در همیشه موارد دومیه هست. خب اینجا وبلاگ خودمه و دوست دارم در محدوده ای که دارم یک شاعر خوب، یک عکاس ماهر، یک جامعه شناس یا یک روانشناس یا یک نویسنده باشم. آزادی رو حق خودم میدونم و شاید این آزادی خیلی زیاد باعث شه که بترسم از فریاد کردنش!
توو فیسبوکم هم همیشه دلم خواسته همه چیزم تکمیل باشه، این حس که وقتی کسی از دوستام میاد به صفحه من و همه چیز رو بصورت کامل و مرتب میبینه برام نشاط آوره. تمام موارد در قسمت About، به انضمام تاریخ سال و ماه و روز دقیق میلادی. یا عکسها که در کجا، با کی و کِی گرفته شده. درسته... به ذهن خودمم میرسه که شاید هیچکس _حتی_ این موارد رو نبینه یا حتی برای برخی احمقانه یا وقت تلف کردن باشه اما برای من لذتبخش و دوست داشتنیه. در فضای زندگی روزمره هم وقتی سرکار هستم در برخی موارد اینطور هستم مثلا برام مهمه که کار مشتری تا لحظه آخر درست انجام بشه و کامل تحویل بشه، شاید طرف حتی نفهمه که من چطور عمل کردم اما وقتی کاغذهای گزارش رو توو دستم میگیرم و میبینم همه چی ردیفه حس خوبی بهم دست میده.
دوست دارم وبلاگم بیشتر خونده بشه، دوست دارم بیشتر تضادها رو به رخ بکشم و بیشتر بفهمونم که چقدر همه از هم متفاوتیم، این دست در هر سوراخی کردن هم برام جالبه و بنظرم آدم با ریسک کردن زنده تره.

* آهنگ پس زمینه: آلبوم سلانه، حسین علیزاده

No comments:

Post a Comment