Tuesday, October 15, 2013

منفی در منفی مثبت

  • زندگیم به شکل عجیب و غریبی در بردار بالا و پایینی شده. موجی مثل امواج رادیویی، یکنواخت بالا و پایین خودش را دارد. شاید هم همیشه اینطور بوده و الآن چند وقتی هست که من فهمیدم. همیشه، همیشه به این اصل اعتقاد داشتم که ناراحتیها پشت سرهم و ناگهانی فرود می آیند. این شاید با نظریه امواجم کمی تناقض داشته باشد اما اینگونه هست. طول موج منفی بیشتر و مثبت کمتر است. همین چند روز پیش بود که از خودشحالی زائدالوصفی بسی لذت می بردم. حالا به همکارم در آن شادی خیانت عاطفی میکنم و در بین این همه شیرینی زهر تلخی در گلوی خودم و او میکنم. من نمی دانم با من چه خواهد شد؟ آیا این امواج قرار است از طول خود بکاهند؟ در طول مسیر کم شوند و فاصله شان بیشتر شود یا که چه؟ نمی دانم باز هم آن گوی بزرگی ست که بالای کوه می برمش و باز به پایین پرت می شود و باز...خودم میفهمم که دوست ندارم، نمیخواهم ولی نمیتوانم. من هم مثل همه میخواهم شادی و نشاط و سرزندگی پایان ناپذیری را هر صبح شروع کنم و تا غروب خنده بر لبانم باشد اما فکر اینهمه بودن اجباری، نداشتن های از سر زور، نتوانستن های گهگاهی خنده که هیچ، صورتم را از سرم می شوید. کاش زندگی جایی دست مهربانی به سویم بگیرد. یا لبخندی از سر مهر میهمانم کند. من هنوز او را میخواهم، من هنوز به زنده بودن اسیرم، نفس میکشم. هنوز عاشقم...
  • دلم میخواد یه دستی به سر و گوش اینجا بکشم، اینجا رو خیلی دوست دارم. میخوام براش بیشتر وقت بذارم، بیشتر بهش برسم. اینجا خونه من هم هست. حرفهام رو اینجا میزنم، درسته که حرف درست و حسابی کمتر، اما خب چیزهایی هنوز دارم که بگم و اینجا بهترین جای دنیاست برای من.


* آهنگ پس زمینه: اشارت نظر، سارا نائینی

No comments:

Post a Comment