Sunday, February 26, 2012

چیزهایی هست که نمی دانی

این روزها زندگیم یه جوری میگذره که خیلی نگرانم میکنه. دارم از طرف بزرگترین تکیه گاهم که کارم باشه ضربه میخورم. این اون چیزیه که واقعا منو میترسونه، تپش قلب بهم میده و منو در یه محل ساکن میکنه. و از اونجایی که من معتقد به این قضیه ام که همه بدبختی ها باهم میان، همینطورم میشه خب! دوستی ها و نزدیکی ها دور میشه، پولها از جیب آدم سُر میخوره، زندگی سربالایی پر از سنگلاخی میشه که تازه بالاشم ابریه و تیره...
این روزها آینده ام کنارم نشسته و داریم باهم بحث میکنیم.
سیگار میکشیم و چای پررنگ میخوریم.
سیگار لعنتیتو توو ته مونده چایی خالی نکن! حالم از بوش بهم میخوره...
منو تو هیچوقت باهم خوب نبودیم. درسته که تفاهم داشتیم اما دوتا دشمن هم میتونن توو مسائلی باهم اتفاق نظر داشته باشن.
من میگم میخوام برم از اینجا که البته خوشبختانه تو هم همین نظرو داری اما راهمون فقط تا سر کوچمون یکیه! میبینی چقدر عمر دوستی منو تو کوتاهه آینده عزیز؟ میبینی توروخدا، چاییتو بخور نَچّاد!
اینکه بتونم ماتحتو جر بدم و زبانمو عالی کنم و بعد شروع کنم به میل دادن و بعد دعا دعای اکسپت شدن چیزیه که تو میخوای.
اینکه پول و متعلقاتمو جمع کنم و برم یه گوشه ای یه زندگی جمع و جور واس خودم جور کنم و بعد بشینم از سر رضایت _شما بخونید شکم سیری_ تصمیم بگیرم خـــــــــــب، حالا چیکار کنم هم تصمیم منه.
نمیدونم، طبق معمول این "نمیدونمِ" که منو توصیف میکنه و من در هاله ای از ابهام قوطه ورم، بخدا اصلا هم خوب نیست حس بی وزنی، همش معلقی و میچرخی. الآنه که دلم میخواست یه میخ بودم، از اون فولادی سیاهاش که هرچقدم بد بزنی توو سرش کج نمیشه و محکم برم توو یه چیزی بچسبم، راستی من که میخ میشم چه شکلی میشم؟ هه...
آها، بیخیال اینا، رفتم تهران. دلیلش دیگه مهم نیست چرا (...) اما کلی کارای خوب کردم که کلی دوست می داشتم. رفتیم سینما و "چیز هایی هست که نمی دانی" رو دیدم. رفتم جلسه کتابخوانی توو یه کافه، توو ترافیک ولیعصر گیر کردم. جشن تولد گرفته شدم! هدیه گرفتم، رقصیدم و باهام رقصیدن! بابا تمام این جملات من تهش علامت تعجب با معانی مختلف داره ها...! آره دیگه کلی خوب بود، چیزای بدش رو چال کردم اومدم. اما نگو که از زیر زمین هم دنبالمن، گویا من همیشه باید بپا داشته باشم.
در ضمن، فیلم مذکور رو به طور خاص برای من ساختن و از فیلم هایی که بصورت خاص دیالوگ کمی دارند خوشم میاد، حس خوبی بهم میدن. از این به بعد هم باید مواظب بود که جمله ی "چیزهایی هست که نمی دانی" جمله خاصیه! بعله...


میدونم که هستن آدمایی که نیستن و هردو از نبودن هایمان ناراحتیم، باید ناراحت باشیم، به خوشی اش نمی ارزه...

* آهنگ پس زمینه: Jack Johnson, "Sleep Through The Static" album

No comments:

Post a Comment