Tuesday, February 14, 2012

Relax!

فکر میکنم دچار یک سری وسواس های رفتاری شدم. یعنی شاید شبیه یک جور تیک عصبی باشه! اینکه همش باید کار هامو قبل از انجام به اون صورت خاص مرتب و آماده کنم، برنامه ریزی مدون و درست و حسابی براشون داشته باشم و همیشه نوک زبونم باشه که: من آدم کارای هول هولکی نیستم! نه بهتره اینجور نباشم، نمیدونم...
میدونی، زندگی شبیه یک حفره بزرگ در یک اقیانوسه. میچرخه و میچرخه و میچرخه و همه چیز رو میبره توو خودش در نهایت. فقط چون ما الآن اون اوایل هستیم متوجه حرکت نیستیم. به روزمرگی خودمون چسبیدیم. کار میکنیم، پول در میاریم، قهر میکنیم، آشتی میکنیم اما آخرش که چی؟ هوم؟ حالا نمیخوام زیاد به شکل "منفی گرایانه" بهش بپردازم ولی خب همینجوریه دیگه...
بعد توو این گیر و دار و چرخیدن ها بعضی ها قصد مهاجرت میکنن، میرن یه جای دیگه که بهتر زندگیشون رو دوس داشته باشن (+) و اینا... درحالیکه اگه یه کم ارتفاع بگیریم و از بالا ببینیم مثل اینه که تو بری تو یه سمت دیگه از یه کشتی بشینی که داره غرق میشه، عجبا! نمیدونم، احتمالا دارم چرت میگم.
حالا، در همین گردشها من هر روز به این کشتی و بهتر بگم به متعلقات درونش بیشتر علاقه مند میشم و بیشتر کشفش میکنم. حتی آدماشو که جونشونو گرفتن دارن شتاب زده به این طرف و اونطرف میرن بیشتر دوست می دارم! از جمله چیزهایی که جدیدا پیدا کردم و همینطور "یهویی" افتاد جلوم این جورابای عالی بودن که همیشه آرزوم بود یه جفت ازشون داشته باشم!
واقعا حتی فکرشم نمیکردم که یه جفت جوراب انقد خوشحالم کنه


*آهنگ پس زمینه: Camel, "Rajaz" album

No comments:

Post a Comment