Wednesday, September 5, 2012

غمگسارم آرزوست

یک سری از مشکلات هست که رفتنی نیستند. دقیقا عبارت زخم مربوط به اونها میشه و رفتن و پاک شدنشون همینطوری و به همین آسونیا نیست. مشکل به نوبه خودش میتونه قابل رسیدگی و حل شدن باشه اما وقتی مشکلی غم دار باشه حتی اگه حل بشه اون جای غم هست که میمونه، همیشه بر میگردی و بهش نگاه میکنی. اونه که همیشه حتی توو خوشحال ترین جمع ها و با بهترین دوستات و بهترین لحظات زندگیت وقتی یادت میاد تورو میبره به اون دوردورا و پلک نمیزنی، با یه آهنگ میری توو اعماق و دور و بری هات میگن که: بی خیال، باهاش کاری نداشته باشین، بزارین توو حال خودش باشه...
زندگی اما متاسفانه همچنان ادامه داره و این تویی که باید باری سنگین تر رو به دوش بکشی، یعنی بهتر بگم این که توانایی خودتو به اندازه سنگینی بار جدید برسونی، میدونی... این بی رحمیه خیلی برام ناراحت کننده و غصه آوره. این تاکید برام سنگینه همیشه. این که یک درس رو میفتی، اینکه یک کار نشدنی رو باید تحویل شرکت بدی، اینکه کسی رو که میخوای باید از دست بدی، این ناتوانی غمناکه...
غم از دست دادن غمی بزرگه، اونم برای آدمیزاد که از میلیون ها سال فقط در حال ارتزاق و جمع آوریه و کلا با نداشتن و نتونستن و نیومدن نمیسازه.
انسان از وقتی انسان شد که احساس کرد.

* آهنگ پس زمینه: آلبوم جامه ی رنگین، علیرضا فیض بشی پور

1 comment:

  1. مطرب یاران بگوآن غزل دلپذیر
    ساقی مجلس بیار آن قدح غمگسار.
    سعدی

    ReplyDelete