Thursday, January 5, 2012

دلم با توست

خب، مسلما دعوا و جر و بحث و اینا توو هر رابطه ای باید باشه...! باید باشه؟
اما...، اما این نحوه برخورد و طرز عملکردهامونه که نتیجه بدست اومده رو مثبت و یا منفی ارزیابی خواهد کرد! ...؟!
نه نه نه، دارم چی میگم؟ این حرفا چیه؟ آقا من اعصابم از همه جای دنیای مزخرفم خرد و خاکشیری بود و از آنجا که بجز دلبر جان غمخوار دگر ندارم رفتیم و همه این ظرف خاکشیرارو زدیم توو سر دلبر جان! آره دیگه... دیگه بالاخره باید جرات داشت و یه جایی واقعیت رو گفت، نمیشه که...
از طرفی بنظرم بهتر هم هست واقعا در بعضی مواقع چه من چه دلبرجان اونقدرها هم ریز در هم نشیم. میدونی، یعنی انقدر نریم تووی هم و هی همه چیزو هم بزنیم ببینیم چه خبره. البته من خودم از طرفدارای سرسخت این موردما! نه که ایشون عادت دارن یه جوری مشکلات موجود رو دور بزنن و نه حل کنند، من همیشه میگم نه! اول بیا حلش کنیم و انقد نگیم "فعلا بیخیالش". ها؟ این بهتر نیست؟
اما این حالت که همیشه به درد نمیخوره، بعضی وقتا باس غمو بزاری اون گوشه همینجوری باشه و واس خودش جون بده... نه اینکه بری به زور بهش تنفس مصنوعی دهن به دهن بدی و هی بخوای احیاش کنی، میدونی دیگه چی میگم؟
مسئله دیگه باید در این برهه از زمان دوباره درموردش بگم از فوائد نوشتن برای خودمه! واقعا احساس میکنم نوشتنم حتی خیلی ضعیف و سطحی و معمولی هم به شکل فوق العاده خوبی در دگرگونی احوالات و رویکردم در زندگی روزمزه تاثیر گذاره و بابت این قضیه واقعا خوشحالم.
وقتی برای آخرین بار متن نوشته شده رو خوندم دیدم اصلا پیرامون این موضوع که اونهمه خستگی و ناراحتی های خودمو بی دلیل به یکی دیگه انتقال دادم حرفی نزدم.
خب... این واقعا احمقانه بود، آدم بعضی وقتها کارایی که میکنه دست خودش نیست، چجوری بگم، حتی بعضی وقتها دلت میخواد یک کم کِرم بریزی! آره دیگه، البته شاید من اینجوریم، نمیدونم، نمیتونم عکس العمل افراد و بخصوص بعضی دیگر که مورد ظلم هم از طرف من واقع شدند رو حدس بزنم و این کارو خیلی سخت میکنه...
اما امیدوارم. طرف رو میشناسم، میدونم که میتونم براش توضیح بدم و هیچ چیز هم مثلِ مثلِ آدم حرف زدن نمیتونه مشکلات رو حل کنه.

نبودنمان خود درد بزرگی‏ست
این رنج ها هم که می آیند، نمک بر زخممان شده
دوست دارم آغوشت را
آن هنگام که حتی دردهایمان در کوچکترین فضای بین ما جا نمیشوند.

* آهنگ پس زمینه: آلبوم باز پریدن، سپیده رئیس السادات

No comments:

Post a Comment