Tuesday, January 17, 2012

تَهِ وجودم درد میکنه


وای این چیه؟ درد نیست، التهابه! تلاطمه، میپیچه، میاد و میره. مثه تجدید میمونه و در انتظار پدر بودنه، چه میدونم... ازم انتظار نمیره خوب وصفش کنم. اما حس مرد میانسالی رو دارم که نمیبینه، همه چی هم آروم و ساکته. لعنتی ازون سکوت های وحشتناک که فک میکنی صدای نفس کشیدنتو یه استادیوم میشنون! حالا توو دلش شور میزنه... انگار دلش از یه طوفان، سونامی... یه کوفتی خبر داره، داره میاد... الآن، اومد، نیومد؟ میاد آره؟ ها؟ واااااااااااااااای... من البته خودم اینکارو نمیکنم اما دیدم دستا رو بهم میمالن، صورت یکم زرد میشه، ترس توو گلو گیر میکنه، من خودم تاحالا بغض رو اونجور به معنی واقعی خفگی خوب درک نکردم، اما تا دلت بخواد ترس راه گلومو بسته! اصلا نفس بالا نمیاد، دهن خشکه... جیش میاد، دلت آشوب میشه. واسه ماهایی که دستگاه گوارشمون به درد قضای سگ هم نمیخوره که این دستگاه عریض و طویل هم که آب روغن حسابی قاطی میکنه...

وای چه خوبه نوشتن، الآن بکوب دارم مینویسم ولی مطمئنم برم به خط های اول با بعضی مفاهیم غریبه ام چون آروم تر شدم!

این حبیب توو گوشم چی میگه: "گر بخارد پشت من انگشت من، خم شود از بار منت پشت من"؟!! مرتیکه من توو این 23 سالی که معلوم نیست از کی عمرمو خریدم همش با پول این و اون بوده و بخدا از دوسال پیش که دارم مثه الاغ کار میکنم تا ته خطم هم هی کار کنم باز زیر منت اینام... نباشن هم من هستم... میفهمی؟ چرت نگو، همون بزن باران رو بخون حال کنیم. الـــــــاغ...

خلاصه اینکه نفس عمیق بکشید، آب زیاد بخورین، دستشویی خوب به خوب برین، بابا به خودتون برسین! بقرعان، چیه انقد درگیر روزمرگی شدین، ها والا! جان عزیزانتون کار زهرماری امروز رو هم نندازین به یک ثانیه بعد! همین الآن...

مامان خانوم میگفت خواهر بزرگم که از مدرسه میومده توو راه پله خونه (!) مشقاشو مینوشته و میومده توو خونه، الآنم دخترش همینجوره، اول مشقاشو مینویسه بعد میاد نهار.  ما اول به حرف ننه هه فک میکردیم اینا از نشونه های درس خوندن بودنه (که البت هست!) ولی بعد فهمیدم این معانی دیگه ای هم داره، آقا کارشو همون موقع میکنه بعد دیگه راحت... آ-آ-آ-آ والا بقرعان که...

شمام همین کارو بکنین، اصلا توو تاکسی دارین میاین خونه مشقاتونو انجام بدین، بعدش این خیال گه راحته... همیشه خیالم ناراحت بود، نگران فردا بودم، البته درست هم نکردمشا، یه وقت سوء تعبیر نشه.
اینم وبلاگِ ما راه انداختیم، بخدا که اسمش خوبه، خوبه آقا خوبه... از جنس خودمه.

* آهنگ پس زمینه: حبیب (البته قدیمیاش)

No comments:

Post a Comment