Friday, April 20, 2012

درک ناپذیری

در واقع اون بخشی از من که قدرت تکلم نداره هست که در مواقع پیش آمد بحران و ناراحتیها قدرت رو در دست میگیره!
امروز صبح و بر اساس وقایعی که حالا تجربه شدند فهمیدم من واقعا آدم عصبی ای هستم! خب حق رو نباید ضایع کرد، اگرچه که میشه... اما خب من توو این وبلاگ علاقه ای به این کار ندارم. زود عصبی میشم، ببینید، وقتی صحبت از از دست دادن کنترل عصبی میشه سریع نباید به عکس العملهای اون فکر کرد، نه! اینکه اگه کسی عصبی میشه اما خب هیچکاری اعم از فیزیکی یا هرجوری نمیکنه این خوب نیست! آدم نباس کنترل خودشو از دست بده، در اولین قدم، اتفاقا من برای خودم اینطور فکر میکنم که مواقع عصبانیت حتما باس کاری انجام بدم، خواننده گرامی زود قضاوت نکن! بقیه جمله ام مونده! چون هیچوقت هیچکاری نکردم، موقعی که مثلا جوش میارم _صحیح یا غلط_ اونجاست که شبیه این میشه که یه بمب اتمی رو تووی یه ظرف دربسته منفجر کنین، یا شنیدم اینایی که عطسه شونو قورت میدن کار خطرناکی میکنن، چون عطسه یه چیزیه که باس بیاد و بره بیرون، حالا اینکه تو خفش میکنی من شنیدم منجر به سکته هم میشه! من دقیقا وقتایی که حرص میخورم و به اصطلاح میخوام یکیو با دستام خفه کنم اونجوریم، میریزم توو خودم. همونجاس که فکر میکنم با 23 سال سن الآنه که یه سکته کنم مثه خر بمیرم... بقرعان! یه موقعی هم بود که اصلا باورم شده بود، الآن که دارم حرص میخورم حس میکنم که یکی از موهام سفید شده! یعنی داره همین الآن میشه!!! تا این حد. خب، واسه کسی مثل من بنظرم بهتره یه کیسه بوکسی سیگاری چیزی دم دس باشه وگرنه اون آب جوشی که در من در حال غلیانه میزنه کتری و گاز و اینارو بالآخره یه روز به گا میده میره.
حالا، ما کی به فکر سلامتیمون بودیم که ایندفعه باشیم.
(نمیدونم چرا این جمله آخرم انقد احمقانه یا غیر واقع گرایانه می نمایاند!)

* آهنگ پس زمینه: آلبوم سماع مستانه، تنبور علی اکبر مرادی

No comments:

Post a Comment