Friday, March 2, 2012

ای کاش داوری، داوری...

یه آرشیو خوبی از فیلم دارم، میشه گفت آرشیوهای خوبی دارم. از آرشیو داشتن خوشم میاد و دلم میخواد همیشه دستم از این بابت پر و پیمون باشه. حس خوبی بهم میده و وقتی میبینم مثلا توو پوشه فیلمام شیشصد و ... تا فیلم دارم احساس رضایت میکنم. البته اون سمت قضیه هم رو می بینم، اینکه چقد ذهنمو عدد گرفته، همش کمیت برام مهمه، همش میخوام فقط زیاد شه حالا هرچی بود عیبی نداره! موجودی کارتم، تعداد فیلمهای آرشیوم، تعداد نوتیفیکشن، موجودی کارت سوخت و ....
فیلمی دیدم به نام (Last Night) که خیلی تحت تاثیرم قرار داد. داستان آروم و روونی داشت. یه زوج جوون، توو نیویورک، خونه خیلی قشنگ وسط شهر _خونشون دوبلکس هم بود_، کار خوب، تفریح و زندگی خوب در کل که واقعا فکر نمیکردم همه اینا انقدر راحت قابل از بین رفتن باشه. یعنی هردو در یک شب به هم خیانت میکنن. آخه چرا؟ واقعا وقتی مرده اون زن _همکارش_ رو بوسید نزدیک بود لب تابمو بشکنم!!! خب مرتیکه تو توو زندگیت چی کم داری؟ چرا آدم نمیتونه مثه بچه آدم بشینه یه جا زندگیشو بکنه؟ چرا هرجا میشینیم هی دور و برمون رو نگاه میکنیم؟ چرا از جایگاهمون نمیتونیم لذت ببریم؟ البته همه اینا مصداق کسیه که "نسبتا" همه چیز زندگیش نرمال و روونه!
در خلال فیلم متوجه شدم وقتی بنظر من تمام موارد مورد نظرم تامینه و همه چیز طبعا باید خوب باشه پس حتی فکر به کج روی، در اینجا خیانت هم میتونه آزار دهنده و سخت باشه! نمیدونم، نمیدونم، البته خب در آخر هردو بخاطر کاری که کردن و شاید بخاطر تعهد یا نمیدونم هرچی بهم برگشتن و موندن اما این زیاد هم خوب نیست، چون اونجای اون زندگی _دیشب_ همیشه میلنگه و چرخی که یه دنده خراب داره بالاخره یه جایی در میره. نمیدونم، از طرز گفتارم خوشم نمیاد. انگار اون آدم همیشگی نیستم، خیلی پایبند شدم، خیلی به تعهد وابسته شدم، چون اینطور نبودم قبلا! حالا آیا نمیتونم کنار بیام باهاش؟ ولی من که اون همه ی چیزهایی رو که در فیلم دیدم ندارم، حالا این دلیلی بر پایبند نبودنم خواهد بود؟ آیا مجاز به کج روی هستم چون ندارم، کمبود دارم پس میتونم برینم به هر چی...؟
از زندگی باید لذت برد:
فیلم دید، بغض کرد.
کتاب خوند و غرق شد.
آهنگ گوش داد و به اوج رسید.
زندگی پس چیه؟ زندگی پس چیه؟ همینه شاید...

* آهنگ پس زمینه: آلبوم ترنج، محسن نامجو

No comments:

Post a Comment