Tuesday, March 13, 2012

سال نامه

از یکی شنیدم: "عید که خودش خوب نیست، قبلشو بعدشه که خوبه و حسابی میچسبه". 
چقدر این حرف بمن نزدیکه، چقد حرف منه. این "یکی" کلا خیلی حرفای منو قبل از اینکه بزنم میزنه و میشه گفت حس خوبی بهم میده. من عاشق بهمن و اسفندم، نه اصلا از دی و بهمن و اسفند خوشم میاد. اینکه سراشیبی آخر ساله، اصلا 15بهمن رو که رد میکنه که دیگه خیلی حالی به حولی میشم. تا خود شب عید خیلی بهم میچسبه. عید اما نه، والا هیچ چیز آنچنان فوق العاده که نداره که من خوشم بیاد و خاطرات خوبی هم برام یادآور نمیشه اصلا! اما بعدش چرا، شبای عید، این که حالا حالاها تعطیلی، اینکه میری اینور و اونور خیلی برام خوب بود.
حالا اما نه... خیلی همه چی سرد شده، همه چی با سرعت میگذره، اونقدر که براردرزاده 11 سالم دیشب میگفت: امسال واقعا سریع برامون گذشت، اصلا نفهمیدیم کی اومد و کی رفت! خب حالا که تمام حرفامو دیگران دارن میزنن دیگه اینهمه پرچونگی و فک زدن من واسه چی؟ عین گودر شده زندگیم! همش همه دارن حرفای دلمو میزنن، من دیگه چی بگم؟ انرژی ذخیره میکنم بیام اینجا بنویسم شاید.
دیشب که داشتم از پله ها میومدم بالا، یهو فکری اومد توو سرم. از دی ماه، از بهمن هی میگم سال تموم شه، سال تموم شه، آخرش چی؟ واسه 7-8 روز تعطیلی؟ وای... خدایا دوباره از 14 فروردین بریم سرکار؟ دانشگاه؟ بدو بدو بدو؟ کاملا مثل روز برام روشن شد، همش اومد جلو چشام که من شاید بتونم امسال رو بگذرونم ولی دیگه نمیتونم سال بعد هم ببینم باید دوباره برگردم به وضع اسف بار همیشگیم! بخدا دیگه خسته ام از این زندگی

* آهنگ پس زمینه : Metallica, The Unforgiven II, Nothing Else Matters

No comments:

Post a Comment